وبـــــــلاگــــــــــ بــــــــالـــــا تـــــــــــــــــر
به وبــــلــاگــــــ بـــــــالـــاتــــــــر خــوش آمـــدیـــد

تايپوگرافي تکنيکي در گرافيک است که با حضور چاپ در عرصه نشر کتاب به وجود آمده است. با آمدن چاپ، براي تلطيف کردن کلمات چاپي که خشک به نظر مي رسيدند، حرکاتي در بخش هايي از لغات و برجسته کردن آن ايجاد مي کردند. تايپوگرافي اصطلاحي است که اين روزها در مجامع هنري گرافيکي زياد شنيده مي شود. گاهي آن را با خوشنويسي ( کاليگرافي) اشتباه مي گيرند. هرچند که استفاده از اين تکنيک پيشنه حداقل ۵۰ ساله در ايران دارد. در تايپوگرافي خوانا بودن مهم است زيرا در زمينه اي استفاده مي شود که اطلاع رساني وجه بارز آن است، ولي در خوشنويسي زيبايي در اولويت قرار دارد. عقیده بر این است طراحان وظیفه انتقال ذهنیات خود و پیام موضوع را در طرح هایشان بر تصویر و حروف قرار می دهند. اینک خط ، در روند تحولات جدید ، وظیفه خود را خوانایی و سهولت نگارش نمی داند و کم و بیش به فرمی زیبا تبدیل شده است که در درجه اول مفهوم نوشته را قبل از خوانده شدن ، بیان می کند. در این دوره با رواج تایپوگرافی که سعی در تقویت ویژگی بصری حروف و نزدیک کردن نوشته به تصویر دارد ، برخی آن را با "خط نگاره" ، "خط نگاری" ، " کالیگرافی" و "طراحی حروف" هم مسیر می دانند. در حالی که تایپوگرافی ، اثری گرافیکی است که حروف ساختار اصلی آن را تشکیل می دهد و از فونت های موجود با دخل و تصرفاتی که در آنها برای کشف ویژگی های بصری حروف انجام می شود ، استفاده می کند. اما طراحی حروف به معنای آنست که الفبایی را طراحی کنیم که قابلیت تایپ در موقعیت های گوناگون را داشته باشد. در حالی که تایپوگرافی هدف دیگری دارد ، برخلاف مسولیتی که در دنیای سنتی به خط واگذار شده بود تا با سهل ترین و خواناترین صورت ، مفهوم خود را بیان نماید و در نگاه اول محتوا و مفهوم فرم یکجا به بیننده و خواننده القا شود. اینک هنرمندان بدعت و شگفتی را به همراه زیبایی ، از اهداف مهم بصری تعیین کرده اند ، آنهم با سه اقدام مهم یعنی تغییر شکل در حروف (دفرماسیون) ، اغراق در حروف (اگزجریشن) و ساده سازی حروف (استیلزیشن) ، تا بتوانند زیبایی ، قدرت ارایه و روح تبلیغ گرای آن را بالا ببرند. اما این روند در بعضی مواقع تا جایی پیش می رود که مانند نقاشی ، به حروف بعنوان فرم محض نگاه شده است. شاید این دید در نقاشی مشکلی نداشته باشد ، اما هنرمند گرافیست در روند کاربردهای روزمره ، زیبایی را باسودمندی وگویایی ترکیب می کند تا بتواند ذائقه بصری انبوه مخاطبان خود را که اغلب شهروندان معمولی هستند ، تغییر و ارتقا دهد. در این صورت است که بیننده و مخاطب با مشارکت فعال خود در فهم و خواندن خط جدید ، تلاش می نماید و این یکی از مهم ترین ویژگی های تایپوگرافی در خط معاصر است. تحولات فرمی خط در ایران از سرلوحه های روزنامه ها شروع شد و خوشنویسان که در آن زمان عهده دار طراحی عنوان نشریات بودند ، به این مهم آگاهی داشتند که باید برای طراحی عنوان ، زبان بصری جدیدی خلق نمود. آنها از خطهایی چون طغری و نستعلیق برای نوشتن عنوان ها استفاده کردند و در ترکیب و نوع اتصالات آنها تغییراتی دادند. البته در پیشینه خوشنویسی ایران نمونه هایی از این گونه تلاش را به وفور می توان در دوره های مختلف دید. تلاشی که برای ابداع شکل های نوین و کشف ظرفیت های بصری نوشتار انجام گرفته است و در آن خط و نقش به گونه ای هم ساز درهم می آمیزند. طراحی عنوان ، نوعی ویترین و نمایانگر فضا و روحیه مطلب است که امروزه کمتر به آن توجه می شود. از طرف دیگر ، شاید هدف اصلی تایپوگرافی ، سرعت بخشیدن به ارسال هرچه سریع تر پیام و برقراری ارتباط بصورت زبان بصری نسبت به نوشتار عادی باشد و مضمونی که از تایپوگرافی در اذهان جای گرفته ، آنست که حروف را بصورت درهم ریخته بر روی کار قرار گیرند. در صورتی که تایپوگرافی چنین نیست. تایپوگرافی به معنای کشف ارزش های بصری حروف برای بیان مفهومی جدید است و شاید بدلیل آنکه حروف چاپی فارسی به اندازه کافی دارای تنوع قلم و کاراکتر نیست ، اهمیت هماهنگی شکل و حروف با موضوع ، در جامعه ما بدرستی شناخته نشده و کمتر کسی به این نکته توجه کرده است. ولی بطور طبیعی ، شکل حروف باید طوری انتخاب شود که دارای هماهنگی تصویری با محتوای آن باشد و در نتیجه درک مطلب برایش بهتر و مطبوع تر می شود. همان طوری که " کیوستی واریس" چشم انداز فنلاند و گذشته , آن را سرچشمه طراحی هنری و گرافیک فنلاند می داند ، ما نیز باید از جامعه و گذشته هنری مان تاثیر بگیریم.تایپوگرافی فقط جابجا کردن خط کرسی حروف نیست و باید به ظرفیت های حروف فارسی آشنا باشیم. حروف فارسی بخاطر فرم خاصی که دارد برخلاف حروف لاتین ، اگر فواصل بین حروف برداشته شود و بهم نزدیک یا به یکدیگر بچسبند ، خوانایی خود را از دست نداده و می توان فرم های خاصی را از ترکیب فونت های امروزی براساس ترکیبات خوشنویسی گذشته بدست آورد. باید به این نکته توجه داشت که الفبا و حروف بعنوان نمادهایی که عهده دار بار فرهنگی و عاطفی هستند ، چیزی فراتر از نمایش الفبایی حروف هستند و این تجربیات برای حروفچینی صفحات نیست ، بلکه برای طراحی عنوان فیلم ، کتاب ، پوستر و . . . است. ما برای رشد و پیشرفت تایپوگرافی باید با شناخت و توجه به ملاک های زیبایی شناسی این هنر بر پایه گرایش های بومی و ملی ، آن را در فضایی جهانی جستجو کنیم و با فهم صحیح از هنر ایران ، بویژه خوشنویسی ، تایپوگرافی ایران را از تایپوگرافی غربی متمایز کنیم.

 منبع:http://forum.p30parsi.com




تاریخ: 30 / 7 / 1389برچسب:,
ارسال توسط mahdi

در این مجموعه تصاویری فوق العاده با موضوعات مختلف در اختیار شما قرار گرفته است. این مجموعه شامل 22 تصویر با فرمت JPG می باشد. سایز تصویر این تصاویر نیز 1920x1200 پیکسل بوده و از کیفیت بالایی برخوردار است. شما می توانید با این تصاویر حیرت انگیز روح تازه ای به دسکتاپ خود داده و از محیط زیبای دسکتاپ خود لذت ببرید.

دانلود

حجم فایل:۲۰مگابایت

نوع فایل:rar




تاریخ: 30 / 7 / 1389برچسب:,
ارسال توسط mahdi

اطلاع رسانی توسط اجزای شهر در محیط داخلی شهر انجام می گیرد؛ بنابراین باید بین آن ها و شهر، هماهنگی ایجاد شود و طراحان گرافیک محیطی با مهندسان شهرساز از نزدیک ، همکاری داشته باشند.
باتوجه به اینکه در شهرهای بزرگ علاوه بر ساکنان دائمی ، مردم بسیاری برای انجام کارهای اقتصادی ، تجاری ، بهداشتی . نیز مرتب در حال آمد و رفت هستند، گرافیک محیطی باید به نوعی نقش خود را ایفا کند تا افراد در این محیط در برقراری ارتباط ها و گذراندن امورشان مشکلات کمتری داشته باشند. بخش عمده اطلاعات مورد نیاز شهر، در ارتباط با مقررات آمد و شد، آگاهی از فعالیت ها و رویدادها و اماکن گوناگون وخدماتی است که ارایه می شود.


مردم باید راههای مختلف و ایمن و سریع رسیدن به این محیط ها را بدانند و بهترین آن ها را انتخاب کنند. البته تعیین ضوابط اعمال کنترل بر تابلوها و علائم بخش خصوصی که می تواند موجب اخلال در تاثیر عمومی یا مکمل آنها باشند، جزء تفکیک ناپذیر سیستم مناسب اطلاع رسانی محیط است .

● مشخصات اصلی گرافیک محیطی

گرافیک محیطی از کلیه علائم ، تابلوهای و چراغ ها، از شکل و رنگ و طرح و خط ونوشتار بهره می گیرد و اگر بامعیارهای درست به کار گرفته شوند فواید بسیاری به همراه دارد:

ـ ارتباط های اجتماعی مردم را تسهیل می کند.
ـ به فعالیت اقتصادی سرعت می بخشد.
ـ ایمنی و جریان ترافیک را بهبود می بخشد.
ـ مردم را از امکاناتی که شهر در اختیارشان می گذارد آگاه می کند.
ـ جرائم حاصل از تشنجات عصبی مردم را کاهش می دهد.
ـ به رفع نیازهای اجتماعی مردم با ایجاد ارتباط با محیط اطراف بوسیله مشخص کردن ، راهنمایی
و اطلاع رسانی کمک می کند.

ـ با ایجاد مناظر زیبای بصری در محیط، به سلامت ذهنی مردم یاری می رساند.
عوامل اصلی بیان در گرافیک محیطی عبارتند از:

- پوستر
- علائم
- تابلوهای بزرگراهها
- تابلوهای راهنمایی و رانندگی
- علائم نورانی (نئونها)
- تبلیغات روی وسائل نقلیه
- طراحی محیطی پارک ها
- طراحی روبناها و رنگ های حاصل از آنها
- طراحی محل های خدماتی عمومی ، ایستگاههای اتوبوس ، باجه های تلفن ، نیمکت ها و...
- طراحی محیطی مراکز فرهنگی و تفریحی
- طراحی حجم های تزئینی در میدان ها و پارک ها
- تابلوهای سردر فروشگا هها، مغازه ها، سینماها و کلیه سازمان ها و موسسات دولتی و خصوصی
- انواع تابلوهای تبلیغاتی مانند: بیل بورد، چهاروجهی ، سه وجهی ، سه بعدی ، دیجیتالی .

● گرافیک محیطی چه عرصه هایی را در بر می گیرد

گرافیک محیطی اعم از محیط های باز و بسته ، عرصه های گوناگون را در بر می گیرد، که در هر دوی این ها، نقش عمده آن ( اطلاع رسانی ) می باشد. محیطهای بسته شامل فضاهای داخلی کلیه ساختمان ها اداری و تجاری ، مترو و همچنین نمایشگاه ها و فروشگاه ها است که در آن ها با استفاده از اشکال و حروف و انواع تابلو، اطلاعات لازم به مراجعه کنندگان ارایه می شود.
در محیط های باز نیز همچون پارک ها، خیابان ها و معابر شهر و اساسا کلیه فضاهای باز واقع در شهرها و محیط زندگی انسان ، که طراحی هایی نظیر علائم راهنمایی و هشدار دهنده داخل پارک ها، تابلوهای سردر فروشگاهها ، طراحی ویترین های مغازه ها ، علائم راهنمایی و رانندگی در سطح شهر، تابلوهای نام خیابان ها و کوچه ها، باجه های مختلف خدماتی از قبیل تلفن ، پست و...، در محدوده گرافیک محیطی قرار دارند.
همچنین گرافیک محیطی نقش مهمی را نیز در تبلیغات ایفا می کند، از جمله در تبلیغات تجاری و تبلیغات فرهنگی ، اکنون به طور اختصار نگاهی گذرا بر این دو می اندازیم :

● گرافیک محیطی و تبلیغات فرهنگی

موجود دوپا از زمانی نام انسان می گیرد که دارای فرهنگ می شود و از سوی دیگر، فرهنگ از زمانی آغاز می شود که انسان به وجودمی آید.
آن چه که می توانیم برایش تقدم و تاخر قایل شویم تمدن است و انسان با فرهنگ وارد تمدن می شود واکنون این انسان متمدن است که در دام انواع و اقسام کشمکش های روحی و جسمی دست و پا می زند، برای رهایی وآزادی نیاز به پرواز دارد، پروازی از درون خود به بیرون و شاید برای این پرواز، بالی بهتر از فرهنگ و هویت خویش نیابد. پس باید با آن آشنا شود و با بهره گیری از آن در جهات مختلف زندگی ، خود و جامعه اش را باور کند. این نقطه ای است که تبلیغات فرهنگی می تواند پا به عرصه وجود بگذارد و رسالت خویش را به انجام برساند.
امروزه در سراسر دنیا واژه تبلیغات فرهنگی معانی خاصی پیدا کرده و آن هم براساس تعریف فرهنگ و تبلیغ از دید آن جامعه خاص است.
در کشور ما نیز این تبلیغ حول محورهای خاصی دور می زند که مربوط به باورها ودیده ها و فرهنگ جامعه ماست و در اینجاست که دوباره صحبت از هنر به میان خواهد آمد؛ هنری که باید خادم جامعه باشد و اندیشه ها و آرمان های والای بشری را که سبب رشد انسان می شوند، جاودان و ماندنی کند به گونه ای که برای همه اقشار جامعه تاثیرگذار باشد.

هنرهای تجسمی ، تجلی متعالی زبان بصری هستند و بنابراین ابزارهای آموزشی اند که قیمتی بر آن ها متصور نیست .
اکنون وظیفه گرافیک محیطی این است که از نظر اجتماعی پیام مفیدی برساند و هم چشم را به واسطه آن ، ذهن را جلب کند و در نتیجه نظم لازم را برای دیدن آن سوی سطوح چیزهای قابل رویت به ذهن بدهد و در شناخت ارزش های لازم برای یک زندگی کامل و لذت بردن از آن راهنمایی اش کند.
اگر شرایط اجتماعی ، گرافیک محیطی را به عرصه پیام های موجه ، در وسیع ترین و عمیق ترین مفهوم اجتماعی آن ملزم سازند، این هنر می تواند بطور موثر به آماده سازی راه برای هنری موثر و مثبت یاری رساند؛ هنری که بتوان پیام خویش را به مردم برساند و از طرف آنها درک شود.
از میان اهدافی که گرافیک محیطی مد نظر دارد، هدف های کاربردی از بقیه مهمتر و در حقیقت در اولویت قراردارد که البته بعد از دست یابی به اهداف گوناگون کاربردی خود، می باید فرهنگ ساز نیز باشد و اگر گرافیک محیطی با اصولی صحیح و متناسب انجام شده باشد تا حدود بسیار زیادی می تواند در گسترش فرهنگ جامعه تاثیر داشته باشد.

رشد گرافیک محیطی به چند عامل وابسته است از جمله رشد کیفی فکری مدیریت ها و وجود طراحانی باخلاقیت های بالا. البته این رشد تنها به گرافیک بر نمی گردد، بلکه به مجموعه عواملی منتهی می شود که ساختارهای اخلاقی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی نیز در آن رشد یافته باشند.
مشخصه های سنتی و فرهنگی می تواند در برقراری ارتباط بهتر و سریع تر نقش مهمی داشته باشند؛ زیرا افرادی که در یک جامعه زندگی می کنند دارای فرهنگ خاص آن اجتماعی نیز هستند. بنابراین بهتر است ارسال پیام برای آنان به زبان و شیوه ای آشنا و سنت های خودشان طراحی شود که برای شان ملموس تر و گویاتر باشد تا در قالب های فرهنگی و سنتی بیگانه .

رنگ ، نقش مهمی در یک طرح دارد که اولین وظیفه آن جلب توجه مخاطب است و در مرحله بعدی نقش مکمل عناصر تصویری دیگری برای موفقیت در ارسال پیام را ایفا می کند. حروف نوشتاری نیز در برقراری ارتباط سریعتر نقش مهمی دارند و در واقع آنها تکمیل کننده یا تاکید کننده تصویر هستند.
منبع: انجمن گرافیکسولوژی http://forum.grafixology.ir//showthread.php?t=82
در گرفیک محیطی ابزارها و عوامل مختلفی برای ارائه اطلاعات وجود دارد که از هرکدام برای بیان نوعی خاص ازایجاد ارتباط می توان استفاده کرد. مثلا بالون ها و تبلیغات برروی وسایل نقلیه مربوط به گروه ایجاد ارتباط توسط سوژه های متحرک می باشند. همچنین بیل بوردها باید در مکان هایی مورد استفاده قرار گیرند که که فضای اطراف آنهاوسیع باشد مانند بزرگراهها که اغلب مخاطب با سرعت بیشتری از مقابل آن می گذارد و باید به گونه ای باشد که به سرعت بتواند ارتباط لازم را برقرار کند. نسبت میزان ارتفاع نصب بیل بورد با طول و عرض آن نیز از نکته های حائز اهمیت است و باید به طور دقیق محاسبه شود. کارایی بیل بورد در شب نیز بحثی است که باید همراه با عوامل دیگرمربوط به بیل بوردها با دقت بررسی و طراحی شود و با استفاده از سیستم های نوری مناسب پیام دلخواه در شبها نیز به مخاطبان احتمالی القا شود.

با آنچه درخصوص آشنایی با گرافیک محیطی و اهمیت و نفش آن در جامعه های شهری گفته شد، به اختصار شرحی درباره اهمیت حضور گرافیک محیطی در روابط عمومی ها بیان می شود:

هدف روابط عمومی جلب مشارکت و همراهی افکارعمومی در زمینه های مختلف است و همچنین واحدی است که ارتباط کارکنان با مسئولان ونیز مسئولان با مردم را برقرار می کند؛ پس باید این رسالت خود را با استفاده از روش های ویژه ، به خوبی انجام دهد. گرافیک محیطی یکی از آن مواردی است که می توان با شناخت و به کارگیری اصولی آن در روابط عمومی ها، برقراری ارتباطات یاد شده را گسترش داد.

امر تبلیغ نیز در روابط عمومی نقش مهمی را ایفا می کند؛ تبلیغ به معنای تغییر افکار و اندیشه برای آنچه تبلیغ می شود.

بهترین و گویاترین زبان برای این منظور، هنر گرافیک است ؛ چرا که هنر گرافیک آینه شفافی از مسایل جاری و فرهنگی است و تمام لحظه ها زیر و بم های روحی و فکری جامعه را ثبت و منعکس می کند. بنابراین ، هنر گرافیک در روابط عمومی اهمیت خاص خود را می یابد.
گرافیک محیطی نیز بخشی از این هنر است؛ یعنی آنجا که مسئله ارسال پیام و دادن اطلاعات لازم به مخاطب در محیط کاری پیش می آید، گرافیک محیطی قدم به عرصه می گذارد و نقش خود را ایفا می کند. برای مثال یک سازمان یا وزارتخانه را در نظر می گیریم که روزانه تعداد زیادی از افراد جامعه آن هم با فرهنگ ها و نگرش های متفاوت اجتماعی ، به دلیل نیازی که دارند به آنجا مراجعه می کنند.

در ابتدای ورود، گرافیک محیطی موجود باید به نوعی طراحی شده باشد که فرد برای رسیدن به قسمتی که لازم است به آنجا مراجعه کند، دچار مشکل و سرگردانی نشود و با دیدن تابلوهای مخصوص راهنما به راحتی به محل مورد نظر برسد. نوع تابلو، رنگ ، اندازه و نوع خطهای نوشتاری ، علامت ها و نمادها و همچنین محل نصب آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است . پس از آن ، علامت های داخل محوطه ها راهروهای و اتاق های نیز باید همین ویژگی هارا داشته باشند.

اولین اهمیتی که برای گرافیک محیطی قائل می شویم ، همان برقراری ارتباط برای راهنمایی و اطلاع رسانی به مخاطب است و در دومین نقش خود، وظیفه زیباسازی محیط را برعهده می گیرد، زیرا انسان به طور ناخودآگاه خواهان زیبایی و توازن و تعادل و آراستگی است و از زشتی ها و ناهنجاری ها دوری می جوید، حضور در محیطی که همه عنصرهای آن به طور صحیح در جای خود قرار گرفته باشد و رنگ ها در هماهنگی و تضاد، هرکدام به وظیفه خود به درستی عمل کنند، برای هر انسانی ، به راستی لذت بخش است و روح خسته از کشاکش ومسایل روزمره زندگی او را به آرامش دعوت می کند.

ارتباطات عصر حاضر فرمهای مختلفی را در برمیگیرد؛ از ماهواره ها گرفته تا ساعت های مچی، اما علوم جدید نتوانستند جانشین فرمهای قدیمی ارتباطات از قبیل نوشته ها و علایم بشوند.... به هر صورت با توجه اینکه جامعه به سرعت پیچیده میشود علایم نیز به همان صورت پیشرفت میکنند به طوری که وجود علایم زیاد نوعی آلودگی تصویری را به وجود آوردهاست و امروزه ما سعی در گریز از اشفتگی های بصری داریم.
طراحی گرافیک محیطی نه به تنهائی هنر است نه به تنهائی علم، بلکه شامل هر دو وجه است؛ طراحی باید مخلوطی از تاثیرات خلاقه موثر باشد به صورت بررسی منطقی و تکنیک و اینکه چگونه کار باید انجام شود.نتیجه چنین ترکیبی سبب به وجود آمدن علائمی میشود که به طور موثر با مردم ارتباط برقرار میکند. در گرافیک محیطی سعی میگردد با اتکاء و با استفاده از تجربه های خلاق هنری شرایط مناسب برای زندگی انسان معاصر بوجود آید.
در گرافیک محیطی پیوند انسان با محیط تصحیح شده، نکات غیر ضروری و نادرست آن حذف و نکات ضروری آن مورد تاکید قرار گرفته و بر جسته میشود.در گرافیک محیطی اطلاع رسانی، سادهسازی و در یافت شدنی بودن ارتباطات انسان و زیبائی شناسی جدید و مناسب مورد توجه قرار میگیرد.
بخشی از عرصه های گرافیک محیطی به شرح زیر است:

● گرافیک فضای باز

الف) نمای معماری(مواد-رنگ-ابعاد-طرح-...)
ب) باجه ها (ایستگاه اتوبوس-بلیط-تلفن-روزنامه-پلیس-...)
منبع: انجمن گرافیکسولوژی http://forum.grafixology.ir//showthread.php?t=82
ج) آب نماها
د) حجم های گرافیکی
ه) نورآرائی
د) تبلیغ(دیواری-بنرهاـوسایط نقلیه-شیوه های دیگر)

● گرافیک محیطی فضای بسته:

در گرافیک محیطی فضای بسته هم میتوان آنرا به طور جداگانه اطلاع رسانی کرد که در مجموع میتوان از دسته های زیر یاد کرد.
الف) ویترین ها
ب) غرفه ها و فضاهای نمایشگاهی
ج) محیط های اداری و اموزشی
د) محیط خانگی
گرافیک محیطی علمی است که در آن چگونگی استفاده از فرمها، رنگها، نقشها و تصاویر گوناگون به شکل ماهرانه،اصولی و برنامه ریزی شده در جهت بهتر ساختن وساده شدن روابط، ارتباطات، ترافیک و همچنین کاملتر ساختن زیبائی محیط عمومی مطرح شده و مورد بررسی قرار گرفته است.

● گرافیک محیطی و تاثیر ان بر جامعه:

زمانیکه یک ساختار گرافیکی در ارتباط مستقیم با اقشار مختلف یک جامعه شهری بود وهدف آن ایجاد یک فضای زندگی مساعد و دلپذیر و هماهنگ ساختن با سن و فرهنگ و خلق وخوی افراد ان جامعه باشد از ان به عنوان گرافیک محیطی یاد میشود. بدیهی است در صورتیکه تدابیر مقتضی از طرف اداره کنندگان در زمینه های مختلف در طراحی مناسب و اصولی عناصر تشکیل دهنده گرافیک محیطی صورت نگیرد محیط زیست و زندگی شهروندان به صورت مکانی غیر قابل تحمل و متشنج در خواهد امد.چرا که با ایجاد مجموعه ای متناسب ازنظر شکل و رنگ میتوان موجبات امیدواری و کشش افراد جامعه را برای زندگانی فراهم ساخت و اسباب شور و شوق عمومی را فراهم نمود و روح تازه به اجتماع داد.
رنگ در گرافیک محیطی اثر به سزائی دارد زیرا باعث ایجاد نماد میشود.مثلأ با دیدن اتوبوس قرمز دو طبقه یاد لندن می افتم و در چنین شهری یا شهرهای شمالی خودتان که فضای سبز زیادی دارند باید از رنگ سبز استفاده کرد ورنگ مکمل ان تحریک برانگیز است پس از رنگ بندی محیطی" با ملاحضات اقلیمی در نظر گرفته شود طبیعی است برای عده ای که در محیط گرمسیری زندگی میکنند نباید رنگ کرم به کاربرد برد بلکه بهتر است از رنگهای سرد استفاده کرد همانطور که گنبدهای فیروزه ای و آبی در بافت های قدیمی کویری بسیار دلنشین است.

● هدف از گرافیک محیطی:

۱) راهنمائی مردم به ساده ترین شکل.
۲) زیباسازی از طریق به کارگیری اصولی فرم، طرح و هماهنگی آنها با یکدیگر و محیط پیرامون خود.
۳) افزایش سطح فرهنگ جامعه در قالب اهداف تبلیغاتی"فرهنگی و تجاری از طریق دیوار اگهی ها، بنرها وغیره.
طراحی محیطی می کوشد تا بین طرح هائی که ارائه میدهد و هر انچه از پیش در محیط وجود دارد هماهنگی ایجاد کند.عوامل معینی چون جغرافیای محیط "اب و هوا"نور خورشید"میزان بارندگی"نوسان حرارتی"پوشش گیاهی و...به عنوان بخشهای طبیعی و زیست و محیطی و مجموعه عواملی چون نوع معماری و مواد و مصالح، فضاهای آمد و شد، میزان تردد و... به عنوان بخش های ساختهشده ناشی از حضور انسان عواملی است که طراح در جریان کار خود باید انها را بشناسد و مورد توجه قرار دهد.

منبع:http://www.joojman.com




تاریخ: 30 / 7 / 1389برچسب:,
ارسال توسط mahdi
مقدمه‌اي بر يك مقدمه

فکر مي‌کنم آن‌چه مناسب مقدمه است، اين است که ببينيم سؤال «گرافيک چيست؟» براي ما چه اهميتي دارد؟ و دانستن چيستي گرافيک چه ضرورتي دارد؟ ظاهراً ما با اين هنر به راحتي تعامل و ارتباط داريم، لذا در ابتدا نياز به اين پرسش چندان احساس نمي‌شود.

اين‌که بايد بدانيم گرافيک چيست معقول و منطقي به نظر مي‌رسد ولي دو نکته باعث تشکيک در اين "بايد" مي‌شود: اول اين‌که اساسا گرافيک يک پديده‌ي نامکشوف و تازه نيست که چيزي درباره‌اش ندانيم و حالا بخواهيم از صفر شروع کنيم و با آن سر و كار پيدا كنيم. ما به کارش گرفته‌ايم و به‌ عنوان هنرمند و گرافيست با آن خو کرده‌ايم؛ پس چه‌گونه از چيزي سؤال مي‌کنيم که با آن خو داريم؟

دوم آن‌که بعضي خرده مي‌گيرند که چه ضرورتي دارد وقت خود را در اين بحث انتزاعي تلف کنيم و به‌تر است سعي خود را بر مهارت در تکنيک و گسترش توان کاربري معطوف کنيم. به عبارتي اين گروه قائل‌اند که ما نيازي به اين بحث نداريم، هم از آن جهت که شناخت اجمالي -چندان که رفع نياز کند- داريم و هم به اين دليل که «کسب مهارت» و «پرورش خلاقيت» مهم‌تر است و بايد همّ‌مان براي اين‌دو مصروف شود.

اما بنده معتقدم که خير؛ گرافيک را آن‌گونه که بايد نشناخته‌ايم؛ در واقع شناخت اجمالي، ما را از شناخت تفصيلي و کامل، بي‌نياز نکرده است. هم‌چنين مهارت و شناخت و تسلط بر تکنيک‌هاي گرافيک، به معني تسلط و اشراف بر گرافيک نيست. ارجحيت دومي بر اولي از آن‌روست که گرافيک به مقصودي به‌وجود آمده است؛ يعني به عنوان يک قالب هنري نیامده که یک قالب هنری باشد. گرافیک بر نیاز دیگری، نازل‌تر از احساس زیبادوستی پا گرفته؛ گرافیک وجود ندارد هم‌چنان که نقاشی وجود دارد، هم‌چنان که معماری وجود دارد و هم‌چنان که سینما وجود دارد. البته همه‌ی این‌ها هم مقصودی دارند اما هرکدام به خودی خود، یک هنر مستقل و اصیل‌اند ولي گرافیک چنین نیست. وجود گرافیک تابع وجود نیازهای اقتصادی و سیاسی و... است و بدون نیازهای جاری اجتماع –فارغ از اساسی و کاذب بودن نیازها- اصالت ندارد (در حال حاضر مهم نیست که این یک حُسن است یا یک عارضه. و بحثش را به بعد وامی‌گذاریم). مسأله آن است که این هنر، هم‌چون راه گشوده‌ای‌ست که واردش شده‌ایم اما از جهت و انتهایش خبر نداریم و حتا نمی‌دانیم گام‌برداشتن در آن چه‌قدر برای‌مان ضروری و حیاتی است. فقط می‌دانیم که همه در آن وارد شده‌اند و ما هم باید وارد شویم! در این وضع، هر چه کنیم تابع کسانی هستیم که پیش‌تر این راه را گشوده‌اند و در آن بسیار جلوتر از ما هستند.

فهم چیستی گرافیک این امکان را به ما می‌دهد که به اراده و خواست خود و بر اساس نیازها و اقتضائات فرهنگی خود، مقصود جدیدی برایش تعریف کنیم و به یُمن آن، از حصار تقلید و تکرار، رها شویم و گرافیک را آن‌گونه که اصیل و منحصربه‌فرد باشد صاحب شویم؛ اکنون ما گرافیک را مصرف‌کننده‌ای بیش نیستیم. این مصرف‌زده‌گی نه در گرافیک که در همه چیز -از جمله علم- به این صورت است که پای‌مان را جای پای غرب می‌گذاریم و به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کنیم. با این شیوه، هزارسال هم که بگذرد ما در علم و هنر پیش‌رو و مبتکر نخواهیم بود. در یک کلام، تولید –مانند تولید علم- تنها با استقلال از غرب محقق خواهد شد نه با تبعیت بی‌محابا از راه او و این غیر از انکار و مقابله‌ی با غرب است. می‌شود گفت این فهم، ميزان اختیار و حق انتخاب ما را ارتقا مي‌دهد؛ مضاف آن‌که این انتخاب از جهت منطق، در شرایطی درست و عادلانه صورت می‌پذيرد.

اگر گرافیک ابزاری‌ست که با آن به اهـداف اقتصادی و فرهنگی و سیاسی اجتماع‌مان کمک می‌رسانیم، واضح است که نمی‌توانیم بدون شناخت و تسلط بر اجزا و ابعاد و وجوهش، بهره‌ی مطلوب از آن بگیریم و آن‌جایی که نیاز داریم تا این ابزار را به نفع فرهنگ و اقتضائات فرهنگ خود به کار گیریم دچار مشـکلات جدی خواهیم بود، و اکنون مگر نیستیم؟ سردرگمی ما درباره‌ی هویت ایرانی در گرافیک از کجاست؟ این هویت آن‌قدر مبهم و دور از ذهن است که حتا تصویر و تصوری از آن نمی‌توانیم داشته باشیم تا آن‌جا که کسانی، در الزام رسیدن به هویت مستقل و بومی -که شرط ضروری توفیق گرافیک در یک جغرافیای فرهنگی خاص است- تردید می‌کنند و اصلاً طرح چنین بحثی را زیر سؤال می‌برند! این وضعیت از آن‌جایی به‌وجود آمده که ما نسبت این هنر را با مبانی فرهنگ و هنر خود نمی‌شناسیم و تعریف و تبیین نکرده‌ایم. شاید دیگران دلایل متعدد و مختلفي برای بحران هویت در گرافیک داشته باشند اما به نظر من همه‌ی آن دلایل، در آن‌چه عرض کردم خلاصه می‌شود.

در ضمن نگاه به گرافیک به مثابه صِرف ابزار، اشتباه است؛ يا نگاه كامل و جامعي نيست. ابزار بودن مي‌تواند تنها وجهي از وجوه گرافیک باشد؛ نمی‌توان تمامیت گرافیک را با لفظ ابزار شناخت و پذیرفت؛ شأن گرافیک به عنوان یک هنر، حتا به عنوان یک حرفه فراتر از ابزار است و در اجتماع نقشی بیش از یک ابزار را بازی می‌کند. اما اگر علی‌الحساب، وجه ابزاری آن را در نظر بگيريم نیز، با بررسی ماهیت آن می‌توانیم به قابلیت‌ها و امکانات و فرصت‌های فراوان نهفته‌اش دست پیدا کنیم. یک پیچ‌گشتی جدای از امکان بازکردن پیچ‌ها می‌تواند دیوار را هم سوراخ کند و یا می‌شود با آن خربزه هم پاره کرد! پیچ‌گشتی وسیله‌ای‌ست که مي‌توانيم به‌راحتی آن را در دست بگیریم و با نگاه‌کردن به آن، همه‌ی قابلیت‌های متنوع و عجیبش را، و به همین ترتیب خطراتش را بشناسیم. اما برای این‌که گرافیک را هم، همین‌گونه در دست بگیریم و همه‌ی کارکاردها و عوارض و تهدیدهایش را بفهمیم باید از راه این پرسش (گرافیک چیست؟) وارد شويم.

البته خوب می‌دانیم که شناخت فرهنگ‌مان ضرورت دیگری‌ست پیش از شناخت گرافیک. اما در آن مرحله‌ای که می‌خواهیم بدانیم فرهنگ خاص ما، چه‌گونه در قالبی متعلق و وابسته به فرهنگ دیگر، امکان ظهور و بروز می‌یابد، دچار سؤال «گرافیک چیست؟» می‌شویم.

از سويي ديگر عجیب‌بودن و دور از انتظار‌بودن اين سؤال شاید به دلیل کودکانه بودن آن است. اگر چنين باشد برای یک تحقیق، مزیت خواهد بود. برانكوزي مي‌گويد: «زماني كه بچه نيستيم، مرده‌ايم.» پرسش‌های کودکان ناب‌ترین صورت تحقیق و جست‌وجو است و در تمدن کنونی ما تنها در مواجهه با پرسش‌های کودکانه است که به حقیقیت وجود خود و عالم پیرامون‌مان می‌اندیشیم. وگرنه همان‌طور که می‌بینید انسان کنونی، با این پرسش‌ها بیگانه است و چنان در تنوع گرفتاری‌های خود و ابعاد كثير تمدن به خود پیچیده است که دیگر امکان پرداختن به این سؤالات اساسی را ندارد و آن‌ها را به فلاسفه واگذارده است. اما آیا حقیقتاً این سؤالات مختص فیلسوف است؟ اي كاش در همه‌ي زنده‌گي مي‌توانستيم چون كودك باشيم؛ خصوصاً در هنرمان.

این رساله داعی آن نیست که با صدور حکم درباره‌ی گرافیک تعیین تکلیف کند و قوانین وضع نماید. حقیر، تنها با طرح باورهای رایج در اطراف گرافیک و در مواردی نقد آن‌ها، سعی دارم تا زمینه‌ی تفکر و بحث‌های نظری فراهم آید و به تعبير ديگر طرح بحث كنم. چه آن‌که حکم دادن می‌تواند مخالف این کار را هم به بحث بکشاند. به هر روي، محتواي بخش‌هاي مختلف اين رساله، هركدام بيش از يك مقدمه در آن موضوع نيست.



تولّـد

براي شناخت بيش‌تر گرافيك مناسب است تا به نحوه‌ي تولد آن رجوع كنيم و مختصري از تاريخ‌چه‌ي آن را بدانيم هرچند كه ناآشنايي با تاريخ‌چه‌ي گرافيك مانع از آن نمي‌شود كه امكان تدبّر و بررسي ماهيت آن را به كل از دست بدهيم.

جرقه‌هاي تولد گرافيك و به عبارت ديگر انشعاب از نقاشي، به زمان تحولات انقلاب صنعتي و به دنبال آن، ورود تبلبغات به عرصه‌ي مناسبات و رقابت‌هاي صنعتي و تجاري باز مي‌گردد.

در واقع، تبليغات به مفهومي كه امروز براي ما شناخته شده، بعد از انقلاب صنعتي و هنگام انبساط صنايع، شكل گرفت و گرافيك حيات خود را در چنين دوره‌اي و اختصاصاً با پوستر آغاز نمود. در واقع از اين زمان به دليل ورود تبليغات به عرصه‌ي معادلات تمدن غرب، گرافيك از نقاشي منشعب شد. اگرچه در اين تاريخ تولد مي‌توان ترديد كرد و گرافيك را در زمان‌هاي دورتر، در كنار كتابت، يا طراحي مهرها و نشان‌هاي حكومتي و خانواده‌گي جست‌وجو كرد و يا آغاز رسمي آن را به اختراع چاپ و ابداع روزنامه بازگشت داد... اما در نهايت به خوبي روشن است كه ظهور گرافيك در جايگاهي ويژه در زندگي صنعتي، مربوط به انقلاب صنعتي است؛ خصوصاً پيوسته‌گي انفكاك‌ناپذير گرافيك با تبليغات، بر اين مدعا صحه مي‌گذارد.

همان‌طور كه در سطور بالا آمد، تولد گرافيك را مي‌توان انشعابي از نقاشي دانست و تفاوت‌هايش با نقاشي، از التزام آن به ارسال پيام و تفهيم به مخاطب آغاز مي‌شود. اولین آثار گرافیکی را کسانی خلق کردند در واقع نقاش بودند و اين مي‌تواند بدان معنا باشد كه گرافیک ریشه در نقاشی دارد؛ اما چه شد که اکنون گرافیک ماهیتی متفاوت از نقاشی يافته است؟

اين سؤالي است كه در روند اين رساله، بدان خواهيم پرداخت.

«در دهه‌ی30 آمریکا، کارگردانان هنری، طراحی گرافیک را پایه‌گذاری کردند... در 1958، بنا بر مباحثی در مجله‌ي پرینت، این کارگردانان معتقد بودند که استفاده از نام هنر (art) برای عنوان حرفه‌ای طراحان کافی نیست و نیاز به عناوین مناسب‌تری مثل مهندسی بصری یا طراح گرافیک است.»

با استناد به اين مطلب، روشن مي‌شود كه كلمه‌ي «طراح گرافيك» و «گرافيست»، كم‌تر از صد سال است كه مورد استفاده واقع شده، اما تولد هنر گرافيك، بسي بيش لز صد سال است.

به هر حال لازم است قيد شود كه، موضوع اين رساله، «گرافيك» به عنوان حرفه‌اي‌ست كه امروز در كنار هنرهاي ديگر و در خدمت توسعه‌ي افتصادي و فرهنگي جوامع شناخته شده است و به همين عنوان در حيات احتماعي و اقتصادي ما تأثير مي‌گذارد.



گرافیست کیست؟

یک گرافیست کسی است که:

به او سفارش مي‌دهند تا

پیامی را

با تصویر

به مخاطب منتقل کند.

و گرافیک:

هنر انتقال (ارتباط) دادن یک پیام

از طریق تصویر

به مخاطب است

که بر اساس یک سفارش

صورت مي‌گیرد

و به اجمال، همان ارتباط تصویری مي‌خوانیمش. به اجمال؛ چرا كه «ارتباط تصويري»، تنها كلمه‌اي قراردادي است كه از لحاظ مفهوم حوزه‌اي بسيار وسيع‌تر از گرافيك را در بر مي‌گيرد؛ تا آن‌جا كه هر اثري را كه در طبيعت مشاهده مي‌كنيم و از مشاهده‌ي آن مي‌توانيم زمان و مكان خويش را بشناسيم، مصداق ارتباط تصويري است. برگ زرد درختان كه بر زمين مي‌ريزد چه مفهومي دارد؟ اشكال و صور گوناگون حيوانات و گياهان و جمادات هر كدام چه شناختي از خود و جغرافياي خود به ما مي‌دهند؟ بگذريم كه اين ارتباط تصويري نزد اهل معنا عالم ديگر و مفهومي فراتر از آن‌چه در اين چند سطر مراد كرديم، دارد.

علي‌اي‌حال، بر مبناي آن‌دو تعریف و بر اساس آن‌ها مشخص مي‌شود که در طراحی گرافیک، مجموعاً چهار عنصر هستند که‌ مبنا و پایه‌ي تشکیل اثر گرافیکی محسوب مي‌شوند: سفارش، پیام، تصویر و مخاطب. هرکدام از این چهار، نباشند به مانند فقدان یک پایه‌ي صندلی، اثر گرافیکی به‌وجود نمي‌آید هم‌چنان که صندلی پا برجا و استوار نمي‌ایستد. بنا بر این، فصل عمده‌ي این رساله، بررسی و تبیین و شناسایی مجزای این چهار عنصر و شأن و جايگاه آن‌ها در گرافیک خواهد بود.

ناگفته نماند مقوله‌ي ارتباط هم با توجه به عبارت ارتباط تصویری، عنصري كليدي در شكل‌گيري گرافيك است؛ اما چون مباحث آن از مبحث مخاطب قابل انفكاك نبود لذا در بخش «مخاطب» از آن سخن خواهد رفت.

البته در باب تعريفي كه از گرافيست ارائه كرديم مي‌توان بسيار مجادله كرد؛ كما اين‌كه از منظري ديگر گرافيست كسي است كه قابليت تجزيه و تحليل و تركيب تصوير و عناصر تصويري دارد. به عبارتي حرفه‌ي او قلب تصاوير است و سازگارسازي با پيام. اما اين ملاحظه از جامعيت تعريف ابتدايي‌مان بر مبناي عناصر مذكور نمي‌كاهد.

هرچند اين چهار عنصر را پايه‌ و اساس گرافيك شمرده‌ايم اما نسبت هركدام با ماهيت گرافيك متفاوت است؛ از اين‌ جمله،‌‌ تفاوت‌ شأن تصوير، در مقايسه با مخاطب، پيام و سفارش است. اين‌گونه مي‌توان گفت كه تصوير، هم‌چون نيرويي است كه در خدمت هنر گرافيك قرار مي‌گيرد، اما گرافيك خود هنري است كه در خدمت مخاطب، سفارش و پيام است. لذا به صرف اين‌كه هر چهار عنصر را پايه‌ي گرافيك خوانده‌ايم نمي‌توان گفت كه همه‌شان درجه‌ي اهميت و جايگاه مترادف و يك‌ساني در ساختار گرافيك دارند.

سؤال: هنر به طور كلي هم پيام دارد، هم سفارش دارد و هم مخاطب؛ چه‌گونه اين عناصر را در گرافيك منحصر مي‌كنيد؟

پاسخ: درست است اما واضح است كه ميزان ابتناي هنرها بر اين عناصر با ميزان وابسته‌گي و ابتناي گرافيك بر آن‌ها متفاوت است. از سويي اين عناصر در گرافيك به مفهوم خاص خود منظور نظر هستند در حالي كه در ساير هنرها مفهوم عامي داشته و وجود فردي هنرمند مي‌تواند جاي همه‌ي آن‌ها را بگيرد. سينماگران، عكاسان، نقاشان و تصويرگران بي‌شماري را مي‌توان يافت كه در فضايي انتزاعي و مستقل از جهان پيرامون خود مشغول ايجاد اثر هستند، اما چند گرافيست را مي‌توانيد بيابيد كه بدون جهان پيرامون و بي‌اعتناي به تحولات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و تكنولوژيك، ايجاد اثر مي‌كند؟ عناصر سفارش، مخاطب و پيام از جهان پيرامون هنرمند گرافيست بر او وارد مي‌شوند هرچند كه سطح تعهد او به هركدام از اين‌ها متفاوت است اما هنرمندان ديگر چنين نيستند.

چه‌بسا به همين دليل است كه گرافيك جوهره‌اي پويا دارد و تحولات، را سريع‌تر پشت سر مي‌گذارد اما هيچ‌كدام از ديگر هنرها چنين شتابي در تحول ندارند.



الف) سفارش

گرافيك، خلاف ساير هنرها كاملاً سفارش‌پذير و متعهد به سفارش‌دهنده است. سير تحولات گرافيك نشان داده كه عمدتاً در خدمت منافع اقتصادي است و هرگاه هدف و التزام ارزش‌مند و درخور توجهي مطرح گرديده، آن منافع ملي و حكومتي نظامات سياسي بوده كه در نهايت، در نظام سرمايه‌داري شامل منافع اقتصادي گرديده است. موجوديت گرافيك در خدمت و سفارش، معنا شده است. گرچه سفارش به عنوان تحميل بر هنرمند از خارج نفس او، محصولي خشك و بي‌روح داشته اما اگر در حوزه‌ي علايق و اعتقادات و انگيزش هنرمند بوده باشد، البته مي‌تواند نتيجه‌اي مطلوب داشته باشد.

اصالت دادن به مقوله‌ي سفارش به اين معني نيست كه «سفارش‌دهنده» عنصر تعيين‌كننده‌ي محصول گرافيكي است و گرافيست از خود هيچ اراده و ميدان عملي ندارد. نمي‌خواهيم بگوييم كه اگر نظر سفارش‌دهنده تأمين نشود، گرافيك پديد نمي‌آيد؛ اين اهميت مربوط به تعهد و وابسته‌گي طراح گرافيك به اصل سفارش است نه شخص سفارش‌دهنده. سفارش‌دهنده هم‌چون يك مخاطب بدون آگاهي از اصول و قواعد طراحي و سواد بصري، بايد از طراحي و ايده‌ي طراح راضي باشد و آن را بفهمد؛ اما اين مسأله هيچ‌گاه باعث بي‌اراده بودن طراح نشده است و اگر هم اثري آفريد كه مورد رضايت سفارش‌دهنده واقع نشد، از حوزه‌ي آثار گرافيك خارج نمي‌شود بل‌كه به واسطه‌ي ناپسندآمدن نزد سفارش‌دهنده، طرح طراح از ثبت و ارائه باز مانده است. از اين‌جا اهميت جايگاه سفارش‌دهنده و ميزان تعهد گرافيست به خواست و سليقه‌ي او روشن مي‌شود.

در كش‌مكش پرسابقه‌اي كه هم‌واره ميان طراح و سفارش‌دهنده بوده است آن‌چه مي‌تواند رضايت اولي و دومي را با هم تأمين كند ميزان تسلط اولي بر طراحي و ميزان وسعت نظر و ايده‌ي اوست. نسبت تنوع ايده و خلاقيت گرافيست و اشراف او بر ابزار كار، مي‌تواند كش‌مكش ميان اين‌دو را به حداقل برساند. البته معمول است كه طرف مقابل را هم بايد به سواد بصري و شناخت مباني تصوير ملزم كنيم، اما به اعتقاد من اين نسخه‌‌ي مؤثري نيست. علاوه بر‌ اين‌كه تحقق آن امري قريب به محال است، وظيفه‌ي گرافيست را براي انتقال پيام از طريق تصوير، زير سؤال مي‌برد. تفهيم پيام به مخاطب، وظيفه‌ي طراح است و قرار نيست سفارش‌دهنده‌گان و يا مخاطبان براي فهم پيام طراح، آموزش ببينند. البته در فرهنگ‌هاي مختلف و به نسبت پيوند ميان مردم و هنر، سطح درك ايشان از آثار طراحان و هنرمندان متفاوت است و حتا مي‌توان يك سير رو به رشد را مشاهده كرد اما اين سيرورت، چيزي نيست كه بشود آن‌ را سامان داد و آموخت. نمي‌توان با تبيين و انتقال و آموزش، سرعت و ميزان اين رشد را تغيير داد و يا از مردم متوقع باشيم كه به اصطلاح نگاه هنري پيدا كنند. گاهي هست كه هنرمندان ناتواني خويش را در خلاقيت و تسلط بر بيان، به ناتواني درك و شعور بصري و هنري مردم نسبت مي‌دهند و نارسايي آثارشان را توجيه مي‌كنند. شايد اين نگاهي كه بر بسياري از هنرمندان حاكم شده، يعني توقع بالابردن ادراك هنري از مردم و موظف شمردن ايشان بر اين ارتقا، در واقع از ضعف هنرمندان نشأت گرفته است.

به هر روي، سفارش يكي از ويژه‌گي‌هايي است كه گرافيك را از ديگر هنرها متمايز مي‌كند. شايد صحيح‌تر اين باشد كه بگوييم تبليغات، متعهد و سفارش‌پذير است اما پيوسته‌گي و امتزاج گرافيك با مقوله‌ي تبليغات باعث مي‌شود ويژه‌گي‌هاي اين‌دو شبيه و نزديك به هم باشد و شايد بشود گفت: گرافيك، شاخه‌ي تصويري و تجسمي تبليغات است، تا آن‌جا كه جا داشت به‌جاي گرافيك، تبليغات را يك قالب هنري بناميم. اما اگر کسی سفارش نگرفت و طراحی گرافیکی انجام داد آیا اثر او از حوزه‌ی آثار گرافیکی خارج می‌شود؟ خیر؛ اگر کسی بر اساس احساسات درونی خود یا پیام فردی اقدام به طراحی نمود در آن صورت خود اوست كه سفارش‌دهنده مي‌باشد؛ اما اين، وضعيت نادري است. در این‌جا تفاوت گرافیک با نقاشی، عکاسی و... در این است که این هنرها مبتنی بر درونیـات هنرمند هستند اما سفارش هم می‌پذیرند در صورتی که گرافیک، مبتنی بر سفارش است اما از درونیات هنرمند هم بی‌بهره نیست.

«فرق ميان نقاشي و تصويرسازي، نامحسوس و گاه تفكيك اين‌ دو، مشكل است. آنچه اين دو مقوله را از هم متمايز مي‌سازد، تكنيكها و يا ابزار نيست بلكه قصد طراح و عملكرد تصوير است. نقاشي بروز احساسات دروني نقاش است و معمولاً براي تكثير ساخته نمي‌شود. اما تصويرسازي اغلب با سفارش و براي استفاده به منظور خاص انجام مي شود و در تعداد پيش‌بيني شده به چاپ مي‌رسد»

در چارچوب نقاشي و عكاسي و ديگر هنرهاي تجسمي مي‌شود اثري كاملاً آبستره و عاري از پيام آفريد؛ اما اگر بخواهيم اثر گرافيكي بدون پيام بيافرينيم نغض غرض است. چنين اثري را مي‌توانيم تصويرسازي نام دهيم اما اثر گرافيك نيست؛ چرا كه اثر گرافيك از نياز يك پيام به ارسال و انتقال پديد مي‌آيد. اول پيام هست، دوم ضرورت انتقال و سوم پديد آمدن اثر گرافيك.

اما سفارش‌پذير بودن گرافيك هم باعث مي‌شود كه برخي اين هنر را بازاري بدانند و ارزش و اعتبار هنري برايش قائل نباشند و برخي نيز اساساً از ترس بي‌اعتبار شدن، اصل سفارش‌پذيري گرافيك را قبول نداشته باشند. قبول دارم كه لفظ بازاري براي يك هنر، كلمه‌ي سبكي به نظر مي‌رسد! اما نبايد باعث شود كه به طور مطلق آن را صفتي مذموم به حساب آوريم. چنين نگرشي بيش‌تر از سر تعصب و تعلق است تا منطق. بازاري بودن، به معناي حضور در تعاملات اقتصادي، يا به معناي حرفه‌اي براي كسب درآمد، و يا به عنوان هنري در خدمت عامه‌ي مردم و درگير با تعاملات و مناسبات مردم و جامعه، هيچ‌كدام نمي‌تواند في‌نفسه كسر شأن هنرمندان گرافيست باشد. مسائل مذمومي كه در اين موضوع مشاهده مي‌شود به حواشي و آفت‌هاي دامن‌گير اين قواعد كه اغلب از فهم اشتباه انسان‌ها منتج شده به وجود مي‌آيد نه از اصل موضوع. اين‌كه عده‌اي هرجا پاي خواست و توقع مخاطب يا سفارش‌دهنده‌ها به ميان آمده كارهايي سطحي و از سر رفع تكليف انجام داده‌اند نمي‌تواند ثابت كند كه كار مردمي يعني كار سطحي.

«نقاشی مدرن با گریز از تعلق و تعهد نسبت به مردم و پیام سیاسی یا اجتماعی مقصد نهایی خود را در آبستراکسیون جستجو کرده است، اما هنر گرافیک، بالعکس با پرهیز از آبستراکسیون و حفظ التزام همیشگی نسبت به عامه مردم و ذوق و فهم آنها در جستجوی وسعت و سرعت تأثیر هرچه بیشتر، به هویتی کاملاً متفاوت با نقاشی مدرن دست یافته است.

نقاشی التزامی نداشته است که حتماً پیام خویش را به مردم برساند و آن هم اکثریت مردم؛ اکثریت مردمی که هرگز با هنر اشراقی قرون گذشته نیز پیوند و ارتباطی نداشته اند. نقاش تنها در برابر احساسات و مکنونات اندیویدوالیستی (فردگرایانه) درون خویش متعهد بوده است و لهذا از این امکان نیز برخوردار بوده که نقائص کار خویش را به ضعف ادراک هنری مردم بازگرداند، اما گرافیست... او خود را از یک سو نسبت به عامه مردم و شعور فطری آنان ملتزم و متعهد می دانسته است و از سوی دیگر نسبت به ارائه پیام تبلیغی خاص. اینها مهمترین عواملی هستند که هنر گرافیک را از نقاشی تمایز بخشیده اند...

سیر نقاشی مدرن با گرایش یه سوی اندیویدوالیسم محض و سوبژکتیویسم تشخص می یابد و بنابراین، هرگز نمی تواند همچون گرافیک، در خدمت ابلاغ پیامی خاص به کار گرفته شود. حال آنکه گرافیک توانسته است همراه با سیر تاریخی تمدن غرب و در تمامی مراحل، در خدمت همه جریانهای موجود، اعم از بورژوازی و سرمایه‌داری، اشاعه مصرف، اقتدار سیاسی، جنگ، ژورنالیسم، اشاعه فحشاء، تئاتر و سینما و حتی جریانهای انتلکتوئل قرار بگیرد... و علت این انعطاف بسیار را باید در قابلیتهای ماهوی هنر گرافیک جستجو کرد. از این پس نیز، هرگاه نقاشی بخواهد نسبت به ابلاغ پیامی مشخص التزام پیدا کند، لاجرم به گرافیک نزدیک خواهد شد، چنانچه در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پیش آمد.»

در سير تاريخي هنر معاصر هم‌واره هنرمندان را مشغول به درونيات شخصي و اسير سوبژكتيويسم مفرط ديده‌ايم و شناخته‌ايم. آن‌ها اكثراً بدون در نظر گرفتن عالم پيرامون خود و جامعه‌ي انسان‌ها، تنها براي تخليه‌ي احساسات و مكنونات نفساني‌شان به توليد اثر هنري دست برده‌اند و از آن‌جا كه در اين فردگرايي تا جايي غرق شده‌اند كه از درك عمومي و مشغله‌هاي اجتماع غفلت ورزيده‌اند لذا هنرشان نيز مورد توجه اجتماع و مردم واقع نشده است.

اين منش خودمحور تا جايي بر هنر مدرن سايه انداخته -يا به‌تر است بگوييم با حيات هنر مدرن عجين شده است- كه ناظران رسانه‌اي و ژورناليست‌هاي سطحي، اعتبار يك هنرمند و عمق و غناي هنر او را به تبعيت از اين كژي نسبت مي‌دهند. به طور كلي تفاوت يك هنرمند اصيل از يك هنرمند بازاري، با اين معيار بازشناخته مي‌شود. اكنون تصور عمومي مجامع هنري بر اين است كه مردم‌گرايي مساوي است با سطحي‌پسندي و ابتذال، و غناي هنر مستلزم نوعي رهبانيت روشن‌فكرانه است. نيز به تجربه ديده‌ايم در اغلب مقالات و مصاحبه‌هايي كه مسأله‌ي هنر براي مردم و لزوم توجه به فهم و درك عامه و يا همين بحث سفارش به ميان آمده به دنبال آن، نگراني از سقوط معنا و عمق هنر هم مطرح گرديده است.

اما در منطق واقعيات، تعهد به فهم و ذوق مردم، و يا حتا بازاري بودن، با سطحي‌نگري و ابتذال هنر ارتباطي ندارد و اين، مغالطه‌اي‌ست كه در برداشت و تلقي افراد به وجود آمده است. كما اين‌كه سير رشد گرافيك، نادرستي اين حكم را ثابت مي‌كند. از اين‌رو التزام گرافيك به سفارش، نمي‌تواند يك عارضه و نقص باشد؛ بل‌كه با دقت در ماهيت هنر گرافيك درمي‌يابيم كه اين هنر بسياري از برتري‌هاي خود نسبت به ساير هنرها -از جمله پويايي- را از قبل سفارش‌پذيري كسب كرده است. هم سفارش‌پذيري و هم تعهد نسبت به مخاطب.

نكته‌ي پاياني اين بخش در باب ارجحيتي است كه «سفارش» بر «مخاطب» دارد. در سطرهاي بالا اشاره‌اي داشتيم به اين‌كه اگر سفارش‌دهنده طرحي نپذيرد و ايده‌اي را نپسندد، آن طرح از ثبت و ارائه باز خواهد ماند. اثر هنري براي ثبت و ماندگاري در دنياي كنوني، جز ارائه به جامعه‌ي انسان‌ها و قرار گرفتن در معرض ديدگاه عموم چه امكان ديگري دارد؟ آيا آثار بازمانده از جامعه، با نمايش در گالري‌ها و مكان‌هاي خاص، كه مشتريان معدود و خاصي دارد تثبيت خواهد يافت؟

به هر حال اگر ارائه و ثبت اثر هنري، وجه اهميتي دارد و با حيات و حضور و شركت هنر در تمدن، ملازمه داشته باشد، عنصر سفارش نقش تعيين‌كننده‌اي مي‌يابد. ارجحيت سفارش‌دهنده بر مخاطب در اين است كه او بايد هم اثر گرافيكي را به لحاظ زيبايي‌شناسي بپسندد -كه البته به سليقه‌‌ي فردي مرتبط است- و هم توفيق بيان اثر را تأييد نمايد، در حالي كه در ارزيابي مخاطب از اثر گرافيكي تنها توفيق بيان يا انتقال معني موضوعيت دارد ولو اين‌كه ممكن است طرح خوش‌آيند سليقه‌ي فردي يا حتا جمعي او نباشد.

 

منبع:http://www.daneshju.ir/forum/f370/t34903.html




تاریخ: 30 / 7 / 1389برچسب:,
ارسال توسط mahdi

 

سعی کنید لحظه ای را شکار کنید که چشمان مدل با دوربین’ ارتباط‘ پیدا میکنند. دوربین های دیجیتال این خاصیت را دارا هستند که شما میتوانید شات های متعددی بگیرید تا موقعی که به این’ ارتباط‘ دست پیدا کنید...

از شروع: در این مقاله سعی شده در مورد مبانی و اصول پایه ای عکاسی پرتره صحبت کنیم. باید توجه داشت این نکات اصول اولیه و اصلی میباشد و برای اکثر پرتره های متعارف و متداول (Classic Portraits) مورد استفاده قرار خواهد گرفت.

در مورد نکات ساده ولی موثری صحبت خواهم کرد که میتواند عکس های شما را از دوستان و فامیل و .. را بهتر کند. هدف ما عکاسی از صحنه ای میباشد که ارتباط احساسی با مدل در آن مشهود باشد. اگر سوژه جذاب نباشد، یا بی حوصله یا ناراحت باشد در تصویر نهایی این موضوع منعکس خواهد شد و بستگی به این ندارد که شما چقدر در PhotoShop مهارت داشته باشید.

● راحتی و آرامش مدل

سعی کنید لحظه ای را شکار کنید که چشمان مدل با دوربین’ ارتباط‘ پیدا میکنند. دوربین های دیجیتال این خاصیت را دارا هستند که شما میتوانید شات های متعددی بگیرید تا موقعی که به این’ ارتباط‘ دست پیدا کنید.

این ارتباط میتواند به راحتی بوجود آید. کافیست مدل راحت و آرام باشد یا با تغییر در نحوه قرار گرفتن دستها و یا با داشتن تعامل با محیط و اطراف خود.

▪ زاویه درست:

با تغییر زاویه ای سر میتوان از گرفتن عکس های بی حس شناسنامه ای پرهیز کرد. منبع نور را در مکانی تنظیم کنید که صورت مدل به طور واضح و کامل نمایان باشد ولی جزئیات صورت نیز به تصویر کشید شوند.

▪ ایجاد سایه ها:

به مدل زاویه ای بدهید و با استفاده از زوم، تصویری با وضوح بالا و دارای پرسپکتیو طبیعی بوجود آورید. به منبع نور هم زاویه ای بدهید که علاوه بر پوشش کل سطح صورت سایه هایی ریزی را در پشت بوجود آورد.

▪ پرتره های جذاب احتیاج به فهمیدن مفاهیم ابتدایی تاثیر نور نیز دارد:

استفاده خلاقانه از نور طبیعی و استفاده از نورهای استودیو میتواند تاثیر زیادی روی نتیجه نهایی داشته باشد. در پایان میتوانید ایده های نو و جدید خود را نیز مورد استفاده قرار دهید. بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیوفتد این است که مدل شما خسته و بی حوصله خواهد شد!!

● تمام قد

▪ حالت: برای صلابت و استحکام بخشیدن به مدل، او را در حالتی قرار دهید که دست ها به پایین کمر متصل باشد و پاها کمی از هم باز باشند و کمی خم شده باشند. سعی کنید از زاویه های پایین تر و با استفاده از لنزهای wide عکاسی کنید.

● عکسبرداری پرتره

پرتره از آغاز اختراع عکاسی تاکنون تغییرات فراوانی پیدا کرده است. برای گرفتن یک پرتره خوب باید موارد زیر را مد نظر داشته باشید:

۱) صورت و خصوصیات صورت مدل را تجزیه و تحلیل کرده و بهترین حالت صورت را برای عکاسی درنظر بگیرید. برای این کار مدل را بررسی کنید، اول با او صحبت کرده تا بتوانید بهترین حالتی که معایب او به نظر نرسد را انتخاب کنید. به عنوان مثال اگر کسی دارای چانه چاق می باشد نباید سر خود را به پایین بیاورد.

۲) یکی از مهمترین وسایلی که برای عکسبرداری پرتره مورد نیاز است استفاده از عدسی های خاص پرتره می باشد که ویژگی نرم کردن تصویر را دارا می باشند. این ویژگی را نباید با واضح نبودن عکس به دلیل نامیزان بودن عدسی اشتباه گرفت. این عدسی ها خطوط چهره مثل چین و چروک را محو می کنند. البته لازم به توضیح است که گاهی اوقات عکاس پرتره ممکن است بخواهد به عمد، چین و چروک پوست را بیشتر هم نشان بدهد.

▪ تاثیر فیلتر نرم کننده یا (Soft Focus)

عدسی های نرم کننده قابل کنترل بوده و می توان شدت نرمش را کنترل کرد. این عدسی ها بیشتر در دوربین های قطع بزرگ قابل استفاده می باشند. اگر از دوربین های قطع کوچک استفاده می کنید برای اعمال این ویژگی از شیشه های مخصوصی استفاده کنید که مانند فیلتر بر روی عدسی بسته می شوند و با شکست نور نرمی را ایجاد می کنند. به این شیشه ها ((فیلتر نرم کننده)) یا پخش کننده می گویند.

۳) گرفتن پرتره در فاصله نزدیک باعث اعوجاج و کج شکلی می شود. لذا نباید بیشتر از ۵/۱ متر به مدل نزدیک شد.

بنابراین باید از عدسی هایی استفاده کنید که فاصلهٔ کانونی بلندتری دارند تا بدون نزدیک شدن به مدل، نمای درشتی از چهره اش بردارید. بهترین لنز برای عکاسی پرتره، لنزی است که فاصله کانونی آن دو برابر فاصله کانونی لنز نرمال باشد. به عنوان مثال در یک دوربین ۳۵ میلیمتری، یک عدسی با فاصلهٔ کانونی ۸۵ تا ۱۳۵ میلی متر برای پرتره مناسب است.

▪ تاثیر لنز واید در عکسبرداری پرتره

۴) نوع و اندازه دوربین برای عکاسان حرفه ای که عکس را روتوش می کنند بسیار مهم است. در کادرهای کوچک مانند دوربینهای ۱۳۵ امکان روتوش نگاتیو براحتی وجود ندارد. همچنین هنگام استفاده از دوربینهای دیجیتال، هرچه رزولوشن سنسور بیشتر باشد، برای عکاسی پرتره مناسبتر است.

۵) زمینه باید متناسب با موضوع باشد.

۶) دوربین باید در جایی تعبیه شود که بتواند مناسب ترین زاویه ها را دارا باشد.

۷) فاصله طوری تنظیم شود و دیافراگم تا جایی بسته شود که نقاط اصلی موضوع که مد نظر عکاس است، در داخل میدان وضوح واقع شود

▪ تاثیر تغییر عمق میدان وضوح

۸) سوژه نباید تا آماده شدن عکاس تکان بخورد. در زمان های قدیم که حساسیت شیشه های عکاسی کم بود از آلاتی برای نگهداری و ثابت نگه داشتن موضوع استفاده می کردند. باید دقت کرد که سوژه با تکان خورد از میدان وضوح خارج نشود. در صورت استفاده از دوربین های انعکاسی سوژه دائماً در منظره یاب دیده می شود و تغییر وضوح آن مشخص است.

۹) نورسنجی از مواردی است که دقت بسیار زیادی را می خواهد. نور باید به قدر کافی به فیلم بتابد. اگر موضوع نمی تواند بی حرکت باشد بهتر است با دیافراگم بازتری عکس گرفت تا با سرعت عکسبرداری بالا از تکان خوردگی موضوع جلوگیری شود؛ مانند پرترهٔ کودکان.

۱۰) نور بی شک از مهمترین مسئله ای است که عکاس با آن روبروست.

به طور کلی دو نوع نور وجود دارد.

۱) نور عمومی که همه جای مدل را در روشنایی لطیف قرار می دهد.

۲) نور اختصاصی که فقط به نقاط لازم تابانده می شود.

نور عمومی به تنهایی موضوع را تخت و مسطح نشان می دهد. بهتر است نور اختصاصی برای القای عمق و بُعد استفاده شود. می توان به وسیلهٔ کاغذ یا پارچهٔ سفید سایه ها و انعکاس های دلخواه را به وجود آورد. قابل ذکر است که در عکاسی سیاه و سفید تلفیق دو نور مصنوعی و نور طبیعی مانعی ندارد. اما در عکاسی رنگی به علت تأثیرات آبی و زرد موجود در این نورها باید نورسنجی بسیار دقیقی انجام شود و از یک نوع نور (مصنوعی یا طبیعی با کلوین یکسان) استفاده شود.

● نورپردازی پرتره:

۱) نور روبرو:

تصویری کاملاً مسطح و بی عمق ایجاد می کند.

۲) نور مایل:

برجستگی ها را بهتر نشان می دهد ولی قسمتی ازچهره در تاریکی است.

۳) نور مماس:

برای برخی از حالت های چهره در وضع نور مایل می توان چنان پیش رفت تا نیمی از صورت را روشن کند و با آن مماس شود.

۴) نور پایین:

از پایین به موضوع می تابد و حالت خاصی را به چهره می بخشد که بیشتر برای ایجاد جلوه های ویژه نوری کاربرد دارد. در این حالت سوژه کمی ترسناک بنظر می رسد..

● شرایط موضوع:

▪ صورت گرد یا چاغ: سوژه را نسبت به دوربین در حالت سه چهارم رخ قرار دهید، از نورپردازی کوتاه استفاده نمایید، زاویه دوربین را کمی بالا ببرید.

▪ صورت لاغر: سوژه را تمام رخ قرار دهید.

▪ صورت پرچین: از نورپردازی مات و روبرو استفاده نمایید.

▪ صورت لک دار یا با اثر سوختگی: نواحی دارای مشکل را در سایه قرار دهید یا موقعیت سوژه را طوری قرار دهید که مشکل در عکس دیده نشود.

▪ بینی بزرگ: کمی چانه را بالا ببرید، لنز دوربین را در راستای بینی قرار دهید.

▪ بینی کوچک: لنز دوربین را نسبت به بینی با زاویه نگه دارید.

▪ فک مستطیلی: از حالت سه چهارم رخ استفاده کنید، زاویه دوربین را بالاتر ببرید.

▪ غبغب: گردن را بکشید، سر سوژه را به طرف دوربین کج کنید.

▪ چشم های غیر هم اندازه: چشم بزرگتر را نزدیک به دوربین و چشم دیگر را در سایه قرار دهید.

▪ چشم های گودافتاده: نور را روبروی چشم ها بتابانید.

▪ پلک زدن: عکس را بلافاصله بعد از یک پلک زدن بگیرید.

▪ گوش بزرگ: موقعیت سوژه سه چهارم رخ، فقط یک گوش را نشان دهید. گوش دیگر را در سایه قرار دهید، با عینکی با فریم خالی عکس بگیرید، عینک را در موقعیت دور از نورها قرار دهید، ارتفاع نور را زیاد کرده و یا از بازتاب سقف استفاده نمایید.

▪ موی تیره: بررسی کنید که پس زمینه در موها محو نمی شود، از نور جداگانه مخصوص موها استفاده کنید تا موها برق بزند.

▪ موقعیت مردان: بالای سر را به طرف شانه دورتر متمایل کنید.

▪ موقعیت زنان: بالای سر را به طرف شانه نزدیک تر متمایل نمایید.( البته برای زنان از هر دوی این موقعیت ها می توان استفاده نمود.)

● در مورد دستها:

▪ هیچگاه نواحی صاف دست را نشان ندهید، لبه های انگشتان را نشان دهید.

▪ انگشتان نباید در مقابل لنز قرار گیرند.

▪ انگشتان را در تمام مفاصل کمی خم کنید.

▪ دست مردان بهتر است بسته تر و دست زنان بازتر باشد.

▪ انگشتان را در هم نپیچید.

▪ سر را در حالت تکیه داده به مشت قرار ندهید.

● گرفتن عکس گروهی:

ـ به عنوان یک قاعدهٔ کلی، در عکس باید طیف یکنواختی در گروه دیده شود، هم از لحاظ شرایط فیزیکی گروه و هم شرایط بصری.

ـ تمام افراد گروه بهتر است دارای طیف یکنواختی از رنگها باشند، طیف گرم یا سرد.

ـ افرادی که رنگهای روشن و درخشان پوشیده اند باید در میانه گروه قرار گیرند.

ـ مردان را کمی بلندتر از زنان قرار دهید.

ـ ارتفاع قدها را به صورت منظم و به ترتیب تنظیم کنید.

ـ یکبار افراد گروه را بر اساس ارتباطشان با یکدیگر قرار داده و بار دیگر مردان را در یک سمت و زنان را در سمت دیگر کادر قرار دهید.

استقرار باز به عکسی می گویند که بین افراد فاصلهٔ فیزیکی یا بصر باشد. استقرار بسته به عکسی گفته می شود که بعضی از قسمت افراد در عکس روی هم بیفتد و فاصلهٔ بصری بین آنها نباشد. با ترکیب استقرار باز و بسته در گروههای بزرگ می توان عکسهای جالبی گرفت.

● ژست مخصوص زوجها

▪ ژست روبه روی هم: افراد روبروی هم قرار می گیرند یا همدیگر را لمس می کنند.

▪ ژست رو به دوربین: در این حالت دو نفر به صورت پشت سر هم با زاویه ای رو به دوربین به صورتی که جلوی بدنشان دیده شود می ایستند و به روبرو نگاه می کنند.

برای ایجاد صمیمت فاصله بین سرها را کم کنید.

فضای اطراف زوجها را در کادر، زیاد بگیرید.

● پیشنهاداتی برای نورپردازی

حالت تصویر را با نورپردازی هماهنگ نمائید.

▪ نورپردازی بالا (High key): القای شادی. در این حالت اکثر قسمتهای تصویر و سوژه روشن است.

▪ نورپردازی کم (Low key): القای غم و حالت درام. در این حالت کنتراست نورپردازی بالا می باشد.

مثالی برای نحوهٔ نورپردازی بالا :

▪ میزان نور اصلی و نورپرکننده را به هم نزدیک کنید (نسبت ۱:۱ یا حداکثر ۱:۲

▪ لباس روشن، زمینهٔ روشن.

▪ بدون سایه.

▪ نور را بر اساس مرکز زمینه تنظیم کرده و نور زمینه را یک گام بالاتر از نور اصلی قرار دهید.

▪ سوژه باید در میانه راه بین زمینه تا دوربین قرار گیرد.

▪ نور اصلی باید از دو منبع چتری با قدرت مساوی و در حالت ترکیبی باشد.

با توجه به مطالب گفته شده:

الف) اگر از یک لامپ استفاده کنید جزییات چهره مشخص می باشد و با کمک صفحات منعکس کننده یا نور یک پنجره می توان سایه های شدید را ملایم کرد.

ب) در پرتره با دو لامپ در صورتی که از یک صفحه منعکس کننده استفاده کنید می توانید تصویری با عمق و برجستگی ایجاد کنید. مهم ایجاد تعادل بین این دو نور می باشد. نباید نورها با هم مساوی باشند بلکه یکی بر دیگری برتری داشته باشد.

ج) در پرتره با سه لامپ، یک نور را نور اصلی، یک نور را نور پر کننده و نور سوم را از بالا برای کتفها و مو قرار دهید

منبع:http://www.aftab.ir



تاریخ: 30 / 7 / 1389برچسب:,
ارسال توسط mahdi
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 68
بازدید دیروز : 270
بازدید هفته : 685
بازدید ماه : 4096
بازدید کل : 2106964
تعداد مطالب : 489
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

iranod32